داستانهایی از بحارالانوار ۳
عذاب انکار کننده ولایت علی بن ابیطالب(علیهالسلام(
امام صادق(علیهالسلام) فرمود: آن کسی از همه بیشتر در قیامت پشیمان است که مال زیادی را با زحمت فراوان و تن در دادن به کارهای خطرناک به دست آورده و آن را در راه خدا و کارهای خیر خرج کرده.
هم چنین جوانی و نیروی بدنیاش را در راه پرداختن به عبادتها به کار گرفته ، ولی به ولایت علی بن ابیطالب(علیهالسلام) و مقام او در اسلام اعتقاد ندارد. این چنین انسان که با آگاهی بر دلایل ولایت علی ابن ابیطالب(علیهالسلام) از پذیرش آن سرباز میزند و بر گمراهیاش پافشاری میورزد، در قیامت، صدقههایش به صورت مارهایی او را نیش میزنند و نماز و عبادتها به شکل فرشتگان عذاب، او را میرانند تا به جهنم وارد میکنند. در این هنگام صدا میزند: ای وای، آیا من از نمازگزاران نبودم؟ آیا من از زکات دهندگان نبودم؟ آیا من نبودم که از اموال و ناموس مردم چشمپوشی داشتم؟ پس چرا به این گرفتاریها دچار شدم؟ به او گفته میشود: ای بدبخت، آن عملها به حال تو سودی نمیرساند؛ زیرا بزرگترین واجب، پس از اعتراف به یگانگی خداوند و پیامبری رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را ضایع کردی. همچنین آن چه درباره شناخت حق علی(علیهالسلام) بر تو لازم بود، رها کردی و به دشمن خدا و آن چه که او حرام کرده بود اعتقاد پیدا کردی. پس اگر به جای این کارها، همه عمر را به عبادت میپرداختی و تمام زمین را از طلا پر میکردی و صدقه میدادی، این گونه کارها [به حال تو سودی نداشت و] تو را از رحمت خدا دورتر و به خشم خدا نزدیکتر میکرد.[۳۳]
احتجاج حضرت علی(علیهالسلام) با ابوعبیده درباره جانشینی پس از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله)
ابوعبیده به سوی حضرت علی(علیهالسلام) رفت و گفت: ای پسر عمو، ما خویشاوندی، علم و یاری تو را انکار نمیکنیم. ولی تو کم سن و سال هستی (در آن زمان، علی(علیه السلام) سی و سه سال داشت؛) در حالی که ابوبکر از بزرگان قوم توست و او بهتر میتواند مسؤولیت سنگین خلافت را بر عهده بگیرد. او دیگر خلیفه شده است. بنابراین، به این کار تن بده و مخالفت نکن. پس از ابوبکر اگر خداوند عمرت را طولانی کرد، امت خلافت را به تو واگذار میکنند. ای علی، فتنه را پیش از فرا رسیدن زمان آن، برپا نکن؛ زیرا تو از آنچه در دلهای عرب و غیر عرب میگذرد، آگاهی. امیرمؤمنان علی(علیهالسلام) فرمود: ای گروه مهاجر و انصار، شما را به خدا، عهد و پیمان پیامبرتان را درباره من فراموش نکنید و زمامداری و قدرت را از خانه پیامبر، به خانههای خودتان نبرید و اهل پیامبر را از حق و جایگاه خودشان [که خلافت بر ما] قرار گرفته است و پیامبرش [به این کار] داناتر است. شما میدانید که ما اهل بیت، از شما به خلافت سزاوارتر هستیم. آیا خواننده کتاب خدا (قرآن ناطق)، فقیه در دین، توانا و آگاه به کار مردم، از میان ما اهل بیت نیست؟ به خدا سوگند، آنچه بر شمردم در میان ماست، نه شما. پس از هوی و هوس پیروی نکنید؛ زیرا با اطاعت از آن از حق دورتر میشوید.[۳۴]
پیشگویی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) درباره ستم زبیر به علی(علیهالسلام)
ابن مردویه در کتاب فضایل از هشت طریق روایت کرده است: امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به زیر گفت: آیا به یاد داری روزی را که به مدینه میرفتی و با من گفت و گو میکردی. در این هنگام، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) رسید و تو را در حالی که به من لبخند میزدی، دید. ایشان به تو گفت: ای زبیر، آیا علی را دوست داری؟ گفتی: چگونه او را دوست نداشته باشم، در حالی که از نظر خویشاوندی و دوستی [با پیامبر] و ایمان به خدا، کسی هم پایه او نیست. پیامبر فرمود: همانا تو به زودی با او خواهی جنگید، در حالی که نسبت به او ستمکار خواهی بود. گفتی: از این حادثه به خدا پناه میبرم. در روایتهای زیادی آمده است که علی(علیهالسلام) به زیبر گفت: پیامبر به تو فرمود: ای زبیر! با او (علی) خواهی جنگید، در حالی که ستمکار خواهی بود. زبیر گفت: از این واقعه به خدا پناه میبرم.
امیرالمؤمنین علی(علیهالسلام) فرمود: از این مسئله بگذریم. تو با من بیعت کردی؛ در حالی که فرمان بردار بودی. سپس آمدی؛ در حالیکه قصد جنگ داشتی. زبیر گفت: به خدا سوگند، با تو نخواهم جنگید. عبدالرحمان ابن ابی لیلی گفت: پسرش، عبدالله (پسر زبیر) با او ملاقات کرد و به او گفت: تو فقط برای ترس با علی(علیهالسلام) نمیجنگی. زبیر گفت: ای پسر، مردم میدانند که من شخص ترسویی نیستم، ولی علی(علیهالسلام) چیزی را که از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شنیده بودم، به یادم آورد. از این رو، سوگند خوردم که با او نجنگم، پسرش گفت: فلان غلامت را به عنوان کفاره سوگندت آزاد کن تا بتوانی با او بجنگی.[۳۵]
شجاعت و جسارت جوانی و پیروی فرمان امیرمؤمنان علی(علیهالسلام)
از جندب بن زهیر ازدی روایت شده است که گفت: وقتی خوارج از علی(علیهالسلام) جدا شدند،حضرت علی(علیهالسلام) به سوی ایشان حرکت کرد و ما نیز همراه او حرکت کردیم تا این که به اردوگاه ایشان رسیدیم. آنان را چنان سرگرم قرائت قرآن دیدیم که گویی از ایشان صدای زنبورهای عسل به گوش میرسید. در میان آنها افرادی بودن که با شب کلاههای[۳۶] درازی، سرشان را پوشانده بودند و پیشانیهای پینه بسته داشتند. من با دیدن این صحنه، به شک افتادم و از همراهی با حضرت منصرف شدم. از اسب پایین امدم و نیزهام را در زمین فرو کردم. زره، جوشن و سلاحم را کنار گذاشتم و شروع کردم به نماز خواندن. در حالی که این چنین با خدا راز و نیاز میکردم: پروردگارا! اگر رضای تو جنگیدن با این افراد است، پس چیزی را به من نشان بده که با آن، حق را دریابم و اگر خشم تو را به دنبال دارد، پس مرا از آن بازدار. در این هنگام، علی(علیهالسلام) رسید و از مرکب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پایین آمد و برای نماز خواندن ایستاد. مردی نزد حضرت آمد و گفت: خوارج از رودخانه عبور کردند. سپس مردی دیگر آمد و گفت: از رودخانه عبور کردند و رفتند. امیرالمومنین علی(علیهالسلام) فرمود: از رودخانه عبور نکردن و عبور هم نمیکنند و هر آینه روبهروی آب صاف و زلال کشته خواهند شد. خدا و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) عهد کردهاند که چنین خواهد شد. سپس علی(علیهالسلام) به من گفت: ای جندب! آیا تپه را میبینی؟ گفتم: بله. فرمود: همانا رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به من فرمود که ایشان جلوی آن کشته میشوند. سپس فرمود: من پیکی را میفرستم، تا اینکه ایشان را به کتاب خدا و سنت رسول خدا(علیهالسلام) فراخواند، ولی آنان به سویش تیراندازی میکنند و او کشته خواهد شد. جندب گفت: به سوی آنها رهسپار شدیم. به ناگاه ایشان را در لشکرگاه خودشان دیدیم که به جایی نرفتهاند. حضرت علی(علیهالسلام) با صدای بلند مردم را فراخواند و جمع کرد. سپس به میان آنها آمد و فرمود: چه کسی این کتاب [قرآن] را میگیرد و ایشان را به کتاب خدا و سنت پیامبرش فرا میخواند، در حالی که کشته خواهد شد و بهشت پاداش او خواهد بود. به جز یک جوان از قوم بنی عامر بن صعصعه هیچ کس به ندای او پاسخ نداد. هنگامی حضرت
نظرات شما عزیزان:
برچسب ها :